به نظرم خلاصه فوق برای معرفی ایشان کفایت می کند. اما اصل مطلب که همانا نظرات ایشان راجع به توسعه و مدیریت مملکت است که در ادامه می آید:

  • دانشگاه ها باید بدواً منشاء رشد فکری باشند و بعد کسب دانش.
  • افراد جامعه باید با نگاهی خلاق و پرتامل، اصولی را برای خود تعریف کنند و این اصول رو مدام بازنگری کنند.
  • افراد جامعه باید با مردم تعاملی سازنده و صمیمی داشته باشند.
  • نهاد سازی شرط لازم برای توسعه است  و به ویژه نهادهای آموزشی که بتوانند به تشکیل سرمایه های انسانی بینجامند و از آن مهم تر مدیران شایسته ای تربیت کنند.
  • مدیران فعلی باید بدانند که هدف از تاسیس دستگاه های عریض و طویل دولتی و این همه مدیر و کارشناس و کارمند، حفظ منافع ملی است، نه در خدمت منافع شخص و گروهی قرار گرفتن.
  • آشنایی با مفاهیم جدید حوزه مدیریت، برنامه ریزی، بودجه ریزی، نظارت و ارزش یابی.
  • تشخیص مسائل استراتژیک.
  • پرهیز از ویرانی دیوارهایی که قبلی ها ساخته اند و ساختن دیوارهای جدید روی همان دیوارهای قدیمی ها.
  • پرهیز از فساد اداری چون این فساد منابعی را می بلعد که باید صرف توسعه بشود.
  • او همچنین دو حلقه گمشده توسعه را بی توجهی به عامل انسانی و نادیده گرفتن اهمیت تکنولوژی می داند.

در مورد توسعه هم تعاریف زیر را بررسی و تعریف خودش را دارد:

-          توسعه، فرایندی است تک بعدی؛ توسعه ذاتاً جریان تکاملی است پیوسته و برگشت ناپذیر که اگر آغاز شود. پس رفتی در کار نخواهد بود؛ پدیده ای است قابل برنامه ریزی با رویکرد اقتصادی – فنی؛ چون کمیت پذیر است، برای سنجش آن شاخص کمی کافی است؛

و چند فرض دیگر. به جای این ها، فرض های خودش را جایگزین می کند که از جمله:

-          توسعه، پدیده ای است چند بعدی، پیچیده و برآیند تعامل گاه متوازن و گاه نامتوزان تحولات اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – تکنولوژیک – انسانی است؛

-          الگویی واحد برای توسعه همه کشورها وجود ندارد؛

-          توسعه پدیده ای است اقتضایی؛

-          تحقق آن به عزم استوار حکومت و حاکمیت نیاز دارد؛

-          از اصولی چون بی نظمی، تصادف، جهش های غیر منتظره و پیش بینی ناپذیری نیز تبعیت می کند و با پیچیدگی روز افزون جامعه و مسائل جهانی، از بروز ناگهانی پدیده هایی در جایی دیگر تاثیر می پذیرد؛

-          در نتیجه کاملاً کمیت پذیر و قابل برنامه ریزی نیست؛

اما نظر ایشان راجع به توسعه غرب هم خواندنی است: " ایشان اعتقاد دارد، توسعه در غرب به عنوان پدیده ای تکاملی و طبیعی رخ داده است و بر عقلانیت استوار بوده است. با چنین عقلانیتی غرب توانست قانون، نظم، روش، سیستم و سازمان را بر مناسبات فردی و اجتماعی حاکم کند. نتیجه این که در ایران و کشورهایی مانند ایران اگر بر راهبری فرآیندهای سیاست گذاری و برنامه ریزی، اجرا، نظارت، ارزش یابی، اصلاح رویکردی نه چندان متناسب با ذات پدیده و درک درست و علمی از واقعیت های جامعه جهانی و جهان امروز حاکم باشد، توسعه برگشت پذیر می شود. تجربه ایران قبل و بعد از انقلاب، شاهدی است بر این مدعا: رفت و برگشت های پردرد و پرهزینه از مدرنیزاسیون، نفی آن، بازگشت واکنشی به آن.

اعتقاد پیدا کرده ام که محور اصلی توسعه، انسان است. در ایران از سرمایه گذاری کافی و به موقع و درست روی تشکیل سرمایه انسانی غفلت شده است. نتوانسته ایم نظام کارآمد آموزش و پرورشی ایجاد کنیم که خروجی آن انسان هایی باشد دارای الگوهای رفتاری و فکری و ارزش ها و باورهای توسعه آفرین و توانمند در روزآمد کردن دانش و مهارت خویش. بدون چنین سرمایه ای جامعه در گرداب رفت و برگشت توسعه خواهی و توسعه گریزی گرفتار خواهد ماند. غایت توسعه، ایجاد ظرفیت و قابلیت و زیرساخت لازم در جامعه است برای تضمین بهبود مستمر کیفیت زندگی مردم تا با آسایش خیال و امنیت خاطر زندگی کنند. بدون داشتن سرمایه انسانی کارآمد، چگونه به چنین غایتی می توان دست یافت؟

شکی ندارم که نگاه به توسعه باید کل نگر و جهانی گرا و آینده نگر و تکنولوژی بنیان و انسان محور باشد. جهان امروز، جهانی است به شدت به هم پیوسته و شبکه ای و ناامن شده و بحران خیز و پرتعارض، با بیم ها و امیدهای بسیار و تحول پرشتاب. نظام باورها و ارزش ها و الگوهای معرفتی و ایدئولوژی ها مدام در معرض آزمون کارساز بودن و مفید بودن قرار دارند. هر چند برخی از آن ها برای مردم جاذبه ای جهانی یافته اند مانند ارزش ها و باورهای برخاسته از اندیشه دموکراسی و آن چه در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است.

در تشکیل سرمایه انسانی، سرمایه رهبری و مدیریت بسیار مهم است. رهبران و مدیران در اداره جوامع و سازمان ها نقشی مهم دارند. غفلت کرده ایم در پرورش رهبران و مدیرانی اسنان و دارای شایستگی های حرفه ای لازم و دلسوز و فهیم و خردورز و سالم و شجاع و دارای مدل های ذهنی باز و یادگیرنده و تحول آفرین و توسعه خواه و بی نیاز از بازی های قدرت و ثروت که سازمان و جامعه خویش را بیش از خودشان دوست داشته باشند. نگاه سیستمی داشته باشند و بفهمند در جهانی پر از فقر و ناامنی و استبداد و خشونت و بی سوادی نمی توان صرفاً به منافع و مصالح خود اندیشید.

یادگیری مهارت همدلی متعالی با کل جهان و عناصر هستی و مهارت رهبری مبتنی بر اصول همکاری و تعامل و همیاری بین المللی و جهانی، سرنوشت آینده جامعه بشری را رقم می زند.

اما راهکارهای پیشنهادی:

نیاز داریم به ایجاد موسسات معتبر و کارآمد پرورش مدیر و توسعه رهبری سازمان و از آن مهم تر، بردن آموزش اجباری رهبری و مدیریت به دبستان و دبیرستان و دانشگاه و بازسازی نظام آموزش رسمی برای تاکید بر پرورش نسلی دارای ویژگی های ذیل:

  • سلامت اخلاقی؛
  • تفکر علمی؛
  • تفکر سیستمی؛
  • تفکر استراتژیک؛
  • مهارت کار تیمی و تعامل و همکاری؛
  • خرد زیست محیطی؛
  • حساسیت انسانی و انسانیت و شئون انسانی بر اساس اصل همدلی متعالی؛
  • مهارت رهبری خود و دیگران؛
  • مهارت های لازم برای حضور موثر و تعامل سازنده در فضاهای شبکه ای و ملی و منطقه ای و جهانی در چارچوب اصولی چون مدارا، تحمل، فهم و احترام به تفاوت ها و حفظ حرمت دیگران و رعایت شئون انسانی و احترام به فردیت و حریم های خصوصی دیگران متفاوت و ارزش قائل شدن برای تنوع و کثرت؛
  • احترام به قانون و نظم به ویژه در بی نظمی و آشوب و بحران؛
  • آموزش منطق و الگوهای مناسب حضور فعال در فضاهای مجازی؛
  • تفکر تاریخی: به معنای حرمت قائل شدن به پیوستگی و استمرار در جریان تحول اجتماعی و حفظ حرمت تاریخ و میراث گذشته به جای بی حرمتی و نفی و سعی در نابودی آن چه از نظام های پیشین یا رئیس و مدیر قبلی بر جای مانده. این امر به شعور و خردی نیاز دارد که باید پرورش یابد. مدیریت فرآیند تحول اجتماعی نیازمند داشتن توانایی این تشخیص است که چه چیز باید حفظ شود و چه چیز باید تغییر یابد. بدون چنین شعور و خردی، با نگاهی معیوب، دست آوردها و چیزهایی را مربوط به گذشته نابود می کنیم، که اگر در نابودی آن موفق شویم، سیاهچال هایی در عمق وجودمان و در هویت ملی و هویت فرهنگی مان پدید می آید که انرژی های فردی و جمعی مان را خواهد بلعید و مسائل اجتماعی – فرهنگی تازه ای می آفریند. مهم ترین وظیفه نهادهای انسان ساز جامعه، پرورش چنین افرادی است. چاره ای نیست جز سرمایه گذاری بلند مدت و زیرساختی.